دانلود رمان در رویای دژاوو از آزاده دریکوندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصه ی ما همه ی ترسش همین حسه! نه اینکه از خودِ دژاوو بترسه، فقط نگرانه اتفاقات گذشته تکرار بشن و باز هم اون غمی که تجربه کرده به سراغش بیاد. گلشن از شباهت اتفاقات امروزش با گذشته اش می ترسه
خلاصه رمان در رویای دژاوو
چه زود اومدی خونه قربونت برم. فرهاد اسکناس ها را از کیسه ولی توی دستش خارج کرد و بر روی میز آرایشی مادرش کوباند. میشه بگی چه توضیحی داری در مورد اینا؟
سحر با دیدن دلارها مکثی کرد و بعد برای اینکه میدان را نباخته باشد گفت: چه سیاست خوبی داره به خرج میده. کوچیک ها رو پس می زنه برای جلب اعتماد و در نهایت جذب بزرگ ها! فرهاد کلافه از جواب مادرش دستش را به هوا برد و دهانش را کج کرد سحر همچنان ادامه میداد.
البته که این پسر نفهم من اینا رو نفهمیده، از روی صندلی بلند شد و مقابل پسرش ایستاد. واقعا عاشق این دختر شدی؟ به شرایط زندگیش فکر کردی؟ خانواده اش رو میشناسی؟ آداب و رسومشون رو بلدی؟ هیچ میدونی این آدم ها چقدر گرسنه علی ثروت ان؟! چی داری میگی واسه خودت؟؟ من باور کنم عاشق همچین دختر سطح پایینی شدی مادر؟ فرهاد سرش را نا امیدانه تکان داد و گفت:
گاهی وقتا از اینکه مامانمی هم عصبی میشم هم متاسف
فرهاد که رفت سحر مانند یک شکست خورده بر روی صندلی اش افتاد. چشمانش را بست و دستی به موهایش کشید باید فکری می کرد! این دختر را این گونه نمیتوانست از دور خارج کند از جایش برخاست و از در خارج شد اتاق مادرش دقیقا مقابل اتاقش بود در زد و پس از کسب اجازه وارد شد مادرش مثل همیشه پشت میزش نشسته بود و خودش را با ورق های قدیمی تاروت سرگرم کرده بود.