دانلود رمان از لب تا قلب از تارا راد با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شده دو خط موازی بهم برسن؟ دخترخانوم رمان (خانوم لب) با لباس سپیدی که آرزوی هر دختریه وآقا پسر رمان (آقای قلب) با لباس دومادی که آرزوی هر جوونیه هر دو سوار بر خودروهای مجزا پشت چراغ قرمز می خوان از مجلس عروسی یاشون فرار کنند… هر دو کاملا برای هم غریبه… ولی سرنوشت هر دو خط موازی قسمتشونو طوری میشکونه تا این دو رو عاشق و به هم برسونه اونم با اتفاق های پیچیده و غیر قابل تصور…
خلاصه رمان از لب تا قلب
احساس خفگی می کردم… مثل این بود که دودست از گردنم گرفته و فشارم می داد… و داشت خفه ام می کرد… دو دستی که توانایشون بر من بخت برگشته چیره شده بود. دستم را برای پس زدنشون از گلویم بلند کردم… که سایه ای از پشت سر دست های تنومند رو از گلویم دور کردند… وصداهای نا مفهومی را می شنیدم. ولی از درک اون ها ناگریز بودم .چیزی نمی فهمیدم… گلویم بد جوری می سوخت… با باز کردن چشم هام روشنایی به یک باره به چشم هام هجوم آورد. و اینکه اون دست ها وخفگی برام خواب و کابوس نبودند.
بلکه واقعیت داشتند. دخترکی در لباس سپید عروس. ((این روزا نکنه لباس عروس خیلی مُد شده همه به تن می کنند)) با قیافه خشمگین به من خیره شده بود. و در حالتی که مدام می خواست منو خفه کنه. ولی یه سایه از پشت که سایه هیکل تنومند مرد جوانی بود مانع می شد تا به من حمله کنه… و پشت سر هم به دختره فریاد می زد : بس کن… خجالت بکش… چرا کولی بازی در میاری؟؟… وحشت زده روی تخت نیم خیز شدم… مغزم زود یه سوال طرح کرد اینا دیگه کی اند؟ از من چی می خوان؟
چرا این دختره مثل گربه آماده پنجول کشیدن به منه؟… دستم را روی گلویم گذاشتم تا بتونم نفس بکشم… چند صدای دیگه هم به صداها اضافه شد… و چندین مرد و زن… که نمی شناختم… این دیگه چه جور کابوسی بود؟…:من کجام؟ اینجا دیگه کجاست؟ ملتمسانه به اطرافم خیره شدم… تازه مغزم شروع به دادن اطلاعات داد… فرارم از دست اون باند عوضی و بعد فرار با آرش نامی همراه و حال تو سوییتش بودم با یاد آوری سوییت هیجان زده شدم ولی با دیدن صورت غضب آلود اون گربه عروس پنجول کشیده…