خلاصه کتاب:
برای گرفتن انتقام دست گذاشتم روی اعتبارش .. دخترش .. دختری که همه ی زندگیش بود .. دختر ساده و معصومش خیلی زود عاشقم شد .. و من باهاش کاری کردم تا همیشه یادش بمونه من کی بودم و برای چی اومدم ..
رمان تیک آف
در قوطی رانی را باز کردم. بعد از نوشیدن جرعه ای از آن به نوید که روی صندلی نشسته بود نگاه کردم. -خب؟ -این بابا همایون وضع مالیش توپ توپه… یه توپی که اگه بخوره تو سرت چسبیدی به دیوار و الفاتحَه… که جونم برات بگه دستِ دختره رو بند کرده تو یه شرکت با کلاس… از اون شرکتا که کارمندای تیتیش مامانی داره… از کله صبح پا می شن می شینن جلوی آینه و تا ننه شون صداشون نزنه که آی دیرت شد ول کن معامله نیستن… ناخنای مانیکور کرده با شونصد تا نگین و حلقه وهزار تا کوفت و زهر مار دیگه…
ناکسا هر روز با یه مدل و یه رنگ مانتو می رن سرِ کار ..