سربوک
دانلود رمان جدید و پرطرفدار
دانلود رمان فرشته های گناهکار نیلوفر قائمی فر

خلاصه کتاب: طلا رو تو بغلم جابجا کردم ، گرمش بود و مدام گریه می کرد، سرم خیلی درد می کرد هر طرف رو نگاه می کردم عذاب اور بود ، امیر سام سرشو بلند کرد و دید طلا همینطور بی وقفه داره گریه می کنه اومد طرفم و گفت : چرا ارومش نمی کنی؟ هوا گرمه ، گرمشه شاید شیر می خواد، شیر بهش دادی؟ اره. بده من برم بدم به مادرم به فرح خانوم نگاه کردم سرد به جمعیت چشم دوخته بود…

موضوعات
درباره سایت
توضیح کوتاه درباره سایت
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سربوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.