خلاصه کتاب:
خسرو حاتم، پسر روستایی ساده و جدی که برای گذران روزهای پرغربت خدمت سربازیاش در شهر تبریز، همراه دوستش شهریار، به ایستگاه اتوبوسی میرود و برای اولینبار در زندگی دلش برای دختری با موی رها در باد و لهجهی شیرین ترکیاش میلرزد. بیخبر از اتفاقات عجیبی که در زندگی این دختر -بهنام آوا-، جریان دارد و او را به دنبال خود میکشاند…