خلاصه کتاب:
خورشید صولتی، همسر حبیب، بعد از نماز صبح چشماش رو می بنده و .. زهرا رضایی، فرزند حبیب، یک شب گیر میوفته بین چند تا نامرد و .. علی رضایی، فرزند حبیب، تمام داشته هاش توی تهران رو رها می کنه و .. امیرعلی سیمایی، فرزند سعید، خسته و شکسته از دنیا هوای پریدن به سرش می زنه و …