خلاصه کتاب:
داستان درمورد هوداد یه مرد مغرور و متفاوت ، مغرور بودن ایشون با همه آدم های مغرور فرق میکنه و متفاوت بودنش هم یه جور هیجانی… اون خواهان دختری پاک و کوچولو از سرزمین ما انسان هاست، و هیچ رمقه حاظر نیست دست بکشه ازش و براش حکم نفسش رو دار جوری که حد و وصفی نداره. هوداد در تلاش تا اون رو از خطراتی که از جانب مردمان سرزمینش دور نگه داره، تا به سن قانونی برسه و رسمی ببرش پیش خودش اما این وسط اتفاق هایی میوفته که باعث میشه سریع تر از موعد مقرر شده ببرش پیش خودش و…
خلاصه کتاب:
داستان درمورد یه روستاست ، یه روستای سر سبز در ناحیه شمال که دست تقدیر خانواده گیلدا رو میکشونه تو روستا و یه سری اتفاق ها میوفته که آب روستا مسموم میشه و تمام تقصیر ها میوفته گردن خانواده گیلدا… بماند که چجوری پدر و مادرش رو به بدترین نحوه از دست میده مردم روستا دنبال گیلدا هستن که اون فرار میکنه و پناه میبره به جنگل… با تمام سختی ها تو سن هشت سالگی یتیم میشه و حالا از اون جریان هفت سال میگذره… و حالا گیلدا ۱۵ساله بدون اینکه متوجه بشه پسر ارباب روستا ارباب چاوش رو از مرگ نجات میده اونممم کجااااا… و چطوری…