خلاصه کتاب:
حوری مقابل آیینه ایستاده بود و به خودش در آیینه نگاه میکرد. چهره اش زیر آن تاج با شکوه و آن تور زیبا، تجلی شکوهمندی از زیبایی و جوانی بود. یک قدم رو به عقب برداشت و یکبار دیگر به خودش در آیینه قدی نگاه کرد. هنر دست آرایشگر ماهر، زیبایی صورتش را دو چندان کرده بود و آن لباس عروس خوش برش و خوشدوخت، هیکل تراشیده و ظریف و رعنایش را با ابهت تمام قاب گرفته بود.