خلاصه کتاب:
زنی که در نوجوانی مجبور بود مادر شود و از آن سخت تر به دلیل نامردی و بی وفایی شوهرش هم پدر باشد هم مادر…
خلاصه کتاب:
گیج و منگ به روبه رو خیره شده بودم هیچی نمی فهمیدم چی به چیه… بابا و دایه سعی می کردن باهام حرف بزنن اما من چیزی درک نمی کردم ذهنم فقط هول این می گشت که اسمای من توی اتیش سوخته.. که اسمای من نیست… خندیدم شروع کردم به خندیدن... صدای خنده هام اوج گرفت… تا اینکه تبدیل شد به صدای گریه… عین دیوونه ها شده بودم... کارم یک ماه این بود... صدای باز شدن در اومد نگاهم بالا اومد و به دایه دوخته شد… اونم این یک ماه پیر شده بود یا کارش رسیدن به من بود یا کارش رسیدن به بچه ها... وارد اتاق شد…
خلاصه کتاب:
داستانمون درباره یه پسر کاملا مذهبیه که اسمش امیر حافظ و یه دختر به اسم ترمه که بی بند و بار و دختره آزادی هست. زندگی این دوتا شخصیت داستان مقابل هم قرار میگیره و امیرحافظ و ترمه به عقد صوری هم درمیان و همخونه ی همدیگه میشن که کلی داستان بینشون پیش میاد که خوندنشو از دست ندین…
خلاصه کتاب:
هایا با کیان دوسته ولی توی دوستیشون پسر عموش میاد توی زندگیش و میخواد به هایا دست درازی کنه...