خلاصه کتاب:
۱۸ ساله بودم که عاشقش شدم! پسری جذاب با چشمانی عجیب. رابطهیمان با مخالفت خانوادهام مواجه شد من اما پا پس نکشیدم و برای عشقمان تا اتاقش پیش رفتم. او اما ناگهانی رفت... حال بعد از چهارسال با یک دنیا دلتنگی برای من و خشم از آدم ها آمده تا حقایق را رو کند ، حقش را بگیرد... مرا دوباره داشته باشد!