خلاصه کتاب:
باده، دختری با شخصیت آرام و مستقل، در شرکت عمویش مشغول فعالیت است. شایان، پسرعمویش، پس از سالها زندگی در خارج، بازمیگردد و با دیدن باده، دلش دچار تلاطم میشود. رابطهای پرشور و پرچالش میانشان شکل میگیرد.
خلاصه کتاب:
در سیزدهسالگیام، زندگیام دگرگون شد. قدرتهایی درونم شکل گرفتند که از کنترل من خارج بودند. مرگ، ترس، و تاریکی، ناگهان به بخشی از وجودم تبدیل شدند. من دختری بودم، اما سرنوشت چیز دیگری برایم نوشته بود... چه کسی این مسیر را برایم انتخاب کرد؟ هنوز نمیدانم.
خلاصه کتاب:
در جنگلی خاموش، دختری چشم باز میکند؛ وارث دو قدرت باستانی. پدرش از نسل نگهبانان شب، و مادرش بانویی با نامی که در افسانهها زمزمه میشود. این دختر، باید میان دو سرنوشت یکی را برگزیند، و شاید، راهی تازه بسازد.
خلاصه کتاب:
در لحظهای پرتنش، امیرارسلان به ماهگل نزدیک میشود. نگاهش پر از غرور و اقتدار است، اما ماهگل با تمام توان، تلاش میکند فاصله را حفظ کند. جدال میان خواستههای مردانه و مقاومت زنانه، به نقطهای میرسد که هر دو باید با حقیقت درونی خود روبهرو شوند.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سربوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.