خلاصه کتاب:
رامین مهندس قابل و باسواد که به سوزان دخترهمسایه علاقه منده. با گرفتن پیشنهاد کاری از شرکتی در استرالیا، با سوزان ازدواج می کنه، و عازم غربت میشن. ولی زندگی همیشه طبق محاسبات اولیه، پیش نمیره و….
خلاصه کتاب:
فنجون قهوه رو توی دستای سردم گرفتم و با اخمای درهم بیرون رفتم روی تک صندلی توی حیاط نشستم و به آسمون خیره شدم خیلی وقت بود که با این تنهایی کنار اومدم و توی این سال هایی که گذشته بود سعی کردم با نبودن خانوادم کنار بیام و دور از اونا باشم…
خلاصه کتاب:
زنی جوان با داشتن دو فرزند از طرف شوهرش خیلی مورد بی مهری و بی توجهی قرار گرفته تا جایی که دیگه اعتماد به نفسی توی وجود این زن نمونده. با ورود همسایه ای جدید و رفتار های همسایه ...
خلاصه کتاب:
باز کمی این پا و آن پا کرد و باز آرزو کرد همه چیز درست پیش برود. برای صدمین بار به ساعتش نگاه کرد و با نگرانی به انتهای خیابان فرعی و باریکی که سر آن ایستاده بود خیره شد. ناگهان چشمانش برقی زد و لب هایش بی اختیار به لبخند کمرنگی باز شد. کمی دستپاچه شده بود اما...
خلاصه کتاب:
دکتر بهراد معین باستان شناس معروفی که برای اثبات افسانه ی قدیمی به یک منطقه ی باستانی میاد اونجا با صنم همسر سابق خواهر زاده ش کسری اشنا میشه و ناچارا باهم برخوردایی دارن، بهراد در پی کشف راز صنم اونو تحت فشار می ذاره تا بفهمه چرا صنم شب ازدواجش از ارتباط با کسری خودداری کرده و ایا حرف هایی که پست سرش گفته میشه حقیقت دارند یا فقط تهمتن.
خلاصه کتاب:
حامی رییس یه شرکت گردشگری هواییه و شادلی یه اشپز رستوران هردو در یک مهمانی شرکت میکنن شادلی ب عنوان اشپز و حامی مهمان. زمانی ک در حال خودشون نیستن اتفاقی باهم میخوابن ک موجب بارداری شادلی میشه. شادلی قبل اینکه حامی ببینتش از مهمونی میره ولی چندماه بعد ک میفهمه…
خلاصه کتاب:
ماری یه دختره جسوره که برای خواستههای خودش میجنگه، یه دختر بلاگرِ که شاخ اینستاست و معروفه، از بچگی عاشق آراز پسر عموشه ولی آراز اونو اصلاً نمیبینه و دوستش نداره تا اینکه آراز تصادف میکنه و به کما میره و وقتی به هوش میاد حافظش رو از دست داده… ماری از فرصت سوءاستفاده میکنه و بهش میگه ما قبلاً با هم رابطه داشتیم و باید ازدواج کنیم. ازدواج میکنن و…
خلاصه کتاب:
خانزادهای که قرار است با پسر عموی خود، “بزرگ، ازدواج کند اما دل به مردی دیگر سپرده. مردی که حریف بزرگ خان نمیشود و فیروزه به همسری ِ بزرگ خان در میآید اما دست سرنوشت، فیروزه را راهی تهران میکند تا مگر در پایتخت، روی آرام زندگی را تجربه کند. رسیدن او به تهران، مصادف است با ورود متفقین به ایران و حوادثی که یکی پس از دیگری با آنها مواجه میشود…
خلاصه کتاب:
دختری شر و شیطون که به خاطر ماموریت پدرش به خونه دوست پدرش میره و مجبور میشه نقش معشوقه پسر شیطون و مغرور خانواده اونهارو بازی کنه و در این بین اتفاقات جالبی میفته که خوندنش خالی از لطف نیست…
خلاصه کتاب:
به من زخم می زنی اما از رو نمی روم، شده ام مادری که درد دارد اما نمی نالد، یکی نیش می زند، دیگری نیشتر، پیله تنیدم به سکوت که ببینی ام، که حرف ها را از زیر زبانم بیرون بکشی، من تنیده شده ام به سکوتی که پیله اش بوی بی پروانگی می دهد، تو بیا کمی نوازش به جانم بریز، کمی عشق در بغلم بینداز، کمی خاک لباس هایم را بتکان، پشت من بعد این همه آدم به تو حداقل گرم باشد نازنینم …