خلاصه کتاب:
با سرمای بیش از حدی، چشمام باز شد! نمیتونستم تشخیص بدم کجام؟! انقدر همه جا تاریک بود که نمیفهمیدم من کور شدم یا اینجا هیچ روزنهای به بیرون و روشنایی نداره؟ گنگ و گیج و سردرگم توی خودم جمع شدم، مگه بعد از اون چیزی هم مهم بود که بخوام بهش فکر کنم؟! اصلا، کور هم شده باشم! بهتر! به قول یه شاعر که میگفت: -شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟!مگه بدون تو، چیزی توی این دنیا مونده که قشنگ باشه و دلم بخواد ببینم! دیدی کیان؟! دیدی چیکار کردی باهام؟! تو که تنهاییمو دیدی، چرا تنهاترم کردی؟! مگه قول ندادی بمونی؟؟
خلاصه کتاب:
کیاشا رادمان... مردی که مدتهاست به دور از خانواده و حواشیشان آن سر شهر زندگی مجردی برای خودش ترتیب داده است با قتل برادرش بر سر ناموس،دوباره بازمیگردد مردی کینه ای و انتقام جو که هدفش تنها خواهر بیگناه قاتل است...روژان اخوان مهربانگ....فریاد عشق…
خلاصه کتاب:
دختری که تازه از خارج بر میگرده و توی یک شرکت مشغول به کار میشه و یک سری اتفاقات براش میوفته که خیلی هیجان انگیزه....
خلاصه کتاب:
چه کسی می داند، شاید الان خواب هستیم و زندگی واقعی همان است که ما خیال می کنیم در خواب می بینیم. شاید ثانیه ای قبل مرده ایم و هنوز نمی دانیم، همه چیز شدنی است حتی احتمال تراوش من در جسم دیگری، همان قدر ممکن که خود را در آینه دیده ای. شاید منه آن سوی آینه واقعی تر از منی است که چشم هایش عکس خود را در آینه رصد می کند. چه اهمیتی دارد گذشته درگذشته و من نیز هم…
خلاصه کتاب:
_ اِ اِ چرا اینطوری رانندگی میکنی؟! ماشین را کنار زد وکلافه غرید به خشکی شانس! _چه مرگته؟! -فکر کنم بنزین تموم کردیم! با حرص لب زدم مگه بنزین نزده بودی؟ خورشین سری تکان داد و گفت چرا ولی میبینی که تموم شد! نگاهی به دور و اطراف انداختم و گفتم حالا وسط جاده به این خلوتی چیکار کنیم؟! از ماشین پیاده شد و گفت باید از یکی بگیریم…!
دانلود رمان در مریم پیروند pdf بدون سانسوردانلود رمان در از مریم پیروند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیمموضوع رمان :[purchase_link id="871" text="خرید" style="button" color="blue"]دانلود رمان در مریم پیروند pdf بدون سانسور
خلاصه کتاب:
شاران رزمجو بازیگر معروفیه که درگیر شایعات میشه، تا جایی که به زندگی حرفه ای و خصوصیش لطمه ی بزرگی میزنه. این بین تنها کسی که میتونه به شاران کمک کنه هامون صدر هستش. مرد با نفوذی که تو گذشته ی شاران نقشِ مهمی داشته و حالا براش حکمِ یه دشمن رو داره. اما شاران میتونه با دشمنِ قدیمیش مصالحه کنه ؟!
خلاصه کتاب:
همیشه آدمها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همهی چهرههایی که میبینیم، آدمهایی هستن که نمیشه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهاییهاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوستهی سفت و سخت رو شکوند. این قصه، قصهی بیرون کشیدن یه روح پاک از یه جسم خسته و آسیبدیدهست. قصهی دیدن زیباییهای ذاتی آدمها، بیتوجه به حصار جسمانی اونها. این قصه… یعنی قصهی «لمس تنهایی ماه»…
خلاصه کتاب:
صورتش غرقِ عرق شده و نفس های دخترک که به گوشش میخورد، موجب شد با ترس لب بزند. برگشتی! دست های یخ زده و کوچکِ آیه دستان خاویر را گرفت. برگشتم...برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و دخترک را رها کرد. وارد خانه شد و...
خلاصه کتاب:
آنالی عاشق پسرعموش شاهینه. شاهین اما دختری که عاشقش بوده رو بنا به مخالفت خانوادهها نتونسته بدست بیاره… چند سال که از ازدواج هیوا میگذره شاهین و آنالی نامزد میشن. ولی چند روز قبل عروسی شاهین میگه نمیتونه و میره، چون هیوا جدا شده و برگشته. آنالی میمونه و جشن عروسی بدون داماد…