خلاصه کتاب:
در اوج تنش، شکارچیان به عمارت حمله کردند. یاشار، مردی با گذشتهای تاریک، وارد صحنه شد و جان روسلا و عزیزانش را نجات داد. اما رازهایی در دل دارد که نمیتواند فاش کند. ارتش طوفان، با فرماندهی ژنرال کارلوس، در آستانهی اجرای آیینی است که میتواند همهچیز را تغییر دهد.
خلاصه کتاب:
روسلا از کودکی با محدودیتهای قبیلهاش جنگید. پس از پیوندی پنهانی با شبا، ذهنش درگیر خوابهایی شد که مردی نقابدار در آنها حضور داشت. این خوابها تبدیل به واقعیت شدند و روسلا را به سفری درونی کشاند؛ سفری برای شناخت خویشتن، رهایی از ترسها، و کشف قدرت نهفتهاش.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سربوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.