خلاصه کتاب:
نفس، دختری مستقل و پرتلاش، در شرکت مهندسی مشغول کار است تا خانوادهاش را حمایت کند. رئیس شرکت با پیشنهادی غیرمنتظره، زندگی او را وارد مرحلهای تازه میکند. در این مسیر، نفس با احساساتی تازه، انتخابهایی دشوار و لحظاتی ناب روبهرو میشود. اما در نهایت، عشق، آرامش و موفقیت در انتظارش است.
خلاصه کتاب:
دختری به پاکی آب زمزم و زیبایی خورشید، همچون سیب سرخ حوا، درگیر سرنوشتی میشود که از انتقام نشأت گرفته. پسری از تبار گرگ، با نقشهای پیچیده، از او و پسرعمویش برای ضربه زدن به خاندان درخشان استفاده میکند. ازدواجی اجباری برای حفظ آبرو، و عشقی که در دل این اجبار جوانه میزند، حتی با وجود زن دوم. اما سرنوشت این دختر، که بیگناه وارد این بازی شده، چه خواهد بود؟
خلاصه کتاب:
مثل صحنهای از یک فیلم تاریک، نگاهت مرا به سمت آغوشی کشاند که پایانش جز سقوط نبود. در زمان متوقفشده، بیهدف افتادم. هر لحظه، بیشتر در باتلاقی فرو میرفتم که نامش تو بودی. و آغوشت، مثل پردهی آخر، مرا بلعید. نمیدانم چگونه نقش قربانی را بازی کردم، بیآنکه بفهمم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سربوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.