خلاصه کتاب:
ورود به ایران برای آریانا چیزی جز ملاقاتی کوتاه با پدرش نبود، اما خیلی زود تبدیل به یک کابوس شد. در نبردی میان عدالت و جرم، میان پلیس و مافیا، او ناخواسته هدف قرار میگیرد. حالا تنها یک سؤال باقی میماند—چگونه از این مخمصه زنده بیرون بیاید؟
خلاصه کتاب:
گوهر، زنی در آستانهی میانسالی، پس از فوت همسرش در فضای مجازی با پسری جوان آشنا میشود. محبتندیده و آسیبپذیر، به سرعت به او دل میبندد. اما وقتی شاهرخ به دختر گوهر علاقهمند میشود، گوهر درمییابد که اعتماد بیجا میتواند بهای سنگینی داشته باشد.
خلاصه کتاب:
پدر بیتا، از غم رسوایی همسرش، بهشدت بیمار شد و زیر فشار این مصیبت، جان خود را از دست داد. او چیزی جز بدهیهای فراوان برای فرزندانش به ارث نگذاشت. رضا، پسر بزرگ خانواده، با بهدست گرفتن ادارهی کارگاه پدر، پرداخت بدهیها را آغاز کرد، بیتا از برادرش خواست اجازه دهد او نیز کار کند تا بخشی از بار زندگی را به دوش بکشد. اما...
خلاصه کتاب:
هنوز باورم نمیشه که اون شب، لحظهای کوتاه، نقطهی شروع مسیری بود که منو به جولین رسوند. مردی با حضوری خاص، که مهربونیهاش دل رو میلرزونه و سکوتهاش پر از حرفه.
خلاصه کتاب:
سپیدهدم در میان شب سردی و غم او را در هم شکستهاند، اما هنوز چیزی باقی مانده—شعلهای که میتواند پایان شبهای بیپایان را رقم بزند. این آغاز دوبارهای است، حتی اگر تاریکی هرگز قصد رفتن نداشته باشد.
خلاصه کتاب:
صبا، با قلبی شکسته از خیانت همسر، به هورام پناه میبرد. در این نزدیکی، حقیقتی آشکار میشود: هورام سالها عاشقانه دوستش داشته، اما از احترام به رابطهی خانوادگی، سکوت کرده بود.
خلاصه کتاب:
در بازی پیچیدهی سرنوشت، آرمینا نقش دوقلویش را بازی میکند، اما آیا واقعاً میتوان در سایهی دیگری زندگی کرد؟ در جستجوی خویشتن، او پاسخی مییابد که نه تنها او، بلکه زندگی اطرافیانش را نیز دگرگون میکند—پایانی خوش، اما پر از تأمل.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " سربوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.